مصاحبه خیالی
در این تمرین، باید با افراد نامدار مصاحبه کنید؛ افراد زنده یا مرده، واقعی یا غیرواقعی؛ مثل هیتلر، بروسلی، صادق هدایت، مسعود فراستی، جواد خیابانی، و یا با افراد خیالی مثل حسن کچل، چوپان دروغگو، گُردآفرید، غول چراغ جادو، آلیس در سرزمین عجایب، خشایار مستوفی، مستربین.
برای اجرای این تمرین، بهتر است:
۱- ابتدا پرسشهای مصاحبه را آماده کنید؛ مثلا هفت-هشت سوال. البته محتمل است در میانه مصاحبه، پرسشهای دیگری نیز پیش آید.
۲- شخصیتهای برجسته را برای مصاحبه انتخاب کنید؛ کسانی که تا اندازهای آنها و فعالیتشان را بشناسید.
۳- در طرح پرسشها، دقت و خلاقیت به خرج دهید. در غیر این صورت، لطف مصاحبه از بین میرود. مثلا تا حد ممکن پرسشْ با جواب دو کلمهای (بله یا خیر) مطرح نکنید؛ زیرا این نوع پرسشها، فرصت ابراز وجود را از مصاحبه شونده میگیرد.
۴- برای پاسخ به پرسشها، خودتان را جای شخصیت بگذارید و با زبان و ذهنیت او به سوالات جواب دهید.
۵- از توصیف عینی (حواس پنجگانه) استفاده کنید. انتخاب زمان و مکان برای مصاحبه، دستتان را برای توصیف عینی بازخواهد گذاشت.
تاثیر تمرین
در مصاحبه، شما یا سوال میکنید یا به سوالهای مصاحبهکننده پاسخ میدهید. به عبارتی، شما یک سر مصاحبه هستید. در این تمرین، باید همزمان نقش دو نفر را بازی کنید. در این وضع، باید یکی در میان، ذهنیت خود را تغییر دهید و با زبان هر شخصیت، مصاحبه را جلو ببرید.
تکرار مستمر این تمرین، شما را برای شخصیتپردازی و نوشتن گفتگوهای داستان آماده میکند. همچنین، از این قالب برای طنزپردازی میتوان استفاده کرد.
نمونه ۱
مصاحبه با ادیسون
– این چه وقت مصاحبه است؟ مرا زا به راه کردید. خب میگذاشتید وسط روز میآمدید.
+ میخواستیم شما را غافلگیر کنیم؛ اما انگار خوشتان نیامد.
– معلوم است که خوشم نیامد. الآن وقت خواب من است. آن چراغ را روشن کنید ببینم.
+ اصلا از همین جا شروع کنیم. چه شد که به فکر اختراع لامپ الکتریکی افتادید؟
– به آن احتیاج داشتم. از قدیم گفتهاند احتیاج مادر اختراع است. من این واقعیت را با پوست و گوشت و خونم لمس کردهام.
+ با حفظ احترام، پاسخ شما چندان قانعکننده نیست. من هم به خیلی چیزها شاید احتیاج داشته باشم؛ اما نمیتوانم که آن را اختراع کنم.
– خب لابد شما بیعرضه تشریف دارید.
+ چرا توهین میکنید؟ مثل این که واقعا بد موقع برای مصاحبه آمدهایم. شنیدهها حاکی از آن است که در مسیر اختراع لامپ بارها شکست خوردید؛ طبق برخی آمار ۹۹۹ بار.
– من خودم نشمردم؛ اما اگر راست هم نباشد، این قبیل حکایات اغراقآمیز برایم دلنشین و شیرین است.
+ طبق اطلاعات ما، یکی از گوشهای شما سنگین است. کدام یکی؟
– این مسائل به شما ربطی ندارد.
+ شما خیلی بداخلاق هستید. مثل این که کلهتان بوی قرمهسبزی میدهد. به شما پیشنهاد میکنیم رفتار خود را اصلاح کنید.
– من اساسا به حرف کسی گوش نمیدهم. یعنی نمیتوانم گوش بدهم؛ چون یکی از گوشهایم سنگین است. اصلا دلیل موفقیت من همین است. جالب است بدانید که برخی از دوستان و آشنایانم، مرا مسخره میکردند و میگفتند: هزار بار هم تلاش کنی موفق نمیشوی. من فکر میکردم میگویند: باید هزار بار تلاش کنی؛ و گر نه موفق نمیشوی.
+ با این اوصاف، اگر ادیسون نبودید، دوست داشتید کی بودید؟
– بهنوش بختیاری! مرد حسابی آخر این هم سوال است که از من میپرسید؟ عالم و آدم به من غبطه میخورند. برای چه من باید چشمم پی جایگاه این و آن باشد؟
+ با این کلمهها جمله بسازید: مسواک، لامپ، تخت، رعد و برق.
– شب که شد مسواک زدم. لامپ را خاموش کردم و تا صبح تخت خوابیدم.
+ پس رعد و برق کو؟
– من چه میدانم؟ مگر من سازمان هواشناسی هستم؟
+ ما را دست انداختهاید؟
– بله. دقیقا! حالا بلند شوید از خانه من بروید. آن لامپ را هم خاموش کنید. من در روشنایی خوابم نمیبرد.
نمونه ۲
مصاحبه با پیونوکیو
+ پینوکیو آمادهای؟
– اینجا کجاست؟ پس ژپتو کو؟
+ بگو چی شد که گول گربهنره و روباه مکار را خوردی؟
– من فکر میکردم آنها دوست من هستند؛ اما بهم کلک زدند؛ مثل شما.
+ مثل ما؟
– بله. شما گفتید که مرا به دیدار پدر ژپتو میبرید؛ اما آوردهاید اینجا جلوی دوربین.
+ اینجا یکی از استودیوهای شبکه سه است. مطمئن باش به قولمان عمل میکنیم؛ اما قبل از آن، چند سوال از تو داریم. شنیدیم با بچهها به شهر آرزوها رفتی و آنجا الاغ شدی. ماجرا را تعریف کن.
– وقتی الاغ شدم، از ترس خودم را خیس کردم. آن وقت چوبهایم باد کرد. سنگین شدم. دیگر نمیتوانستم راه بروم. صاحب سیرک، فکر کرد از عمد به حرفش گوش نمیدهم. مردک از انسانیت بویی نبرده بود. با تازیانهاش به جانم افتاد. آن قدر مرا زد که عرعرم بلند شد. همه تن و بدنم را سیاه و کبود کرد. میخواهید جای آن را نشان دهم؟
+ نه. حرف تو را باور میکنیم.
– چرا؟
+ اگر دروغ میگفتی دماغت دراز میشد. با این توضیحاتی که دادی، بهتر نبود از مدرسه فرار نمیکردی؟
– نه. همین دیروز چند تا از همکلاسیهایم را دیدم. آنها همه درس خواندند؛ ولی بیکار بودند.
+ هر چه باشد حال و روز بهتری از تو دارند. تو نه کار داری، نه آبرو.
– نه. من برنامه اقتصادی دارم. آینده مال من است.
+ جدی؟
– بله. وقتی در شهر آرزوها بودم، دروغ گفتم. دماغم شش وجب دراز شد؛ اما دارکوب آنجا نبود که تقتق دماغم را بچیند.
+ پس چه کردی؟
– صاحب سیرک برایم خِرتخِرت ارّه کرد.
+ خب؟
– هی من دروغ میگفتم، هی او ارّه میکرد. پس از مدتی، تکههای دماغ من، کوهی از چوب شد.
+ بعد چی شد؟
– صاحب سیرک چوبها را فروخت و سرمایهای به جیب زد. حالا من میخواهم همین کار را ادامه دهم. یعنی دروغ بگویم و ثروتمند شوم.
+ کثافت!
– با من بودی؟
+ نه. با صاحب سیرک بودم.
+ پری مهربان را دیگر ندیدی؟
– نه؛ اما اگر دوباره او را میدیدم میگفتم دلم برای پدر ژپتو تنگ شده است. مرا ببر پیش او.
مجری از روی صندلیاش بلند میشود. از مقابل دوربین کنار میرود و به خارج از صحنه اشاره میکند. به اشاره او، درِ بزرگِ انتهای صحنه گشوده میشود. ژپتو با ریش و پشم سفید، با عینک شیشه گرد، عصازنان پیش میآید. مثل موش آبکشیده خیس است.
پینوکیو از جا میپرد و به سمت ژپتو میدود. خودش را در آغوش او میاندازد و یک دل سیر اشک میریزد. مجری مقابل دورین میآید و گریان شرح میدهد که عوامل برنامه، چگونه ژپتو را از دهان نهنگ بیرون آوردهاند. تیتراژ پایانی «ماه عسل» پخش میشود!
نکته فوق برنامه: مطلب زیر، جزء سرفصلهای این دوره نیست. فقط محض اطلاع بیشتر، به آن اشاره میکنیم. بنابراین، میتوانید آن را نخوانید:
یکی از روشهای جالب برای مصاحبه، استفاده از الگوی جستجو است. در این روش، شخصیت مصاحبهشونده در دسترس نیست. در نتیجه، مصاحبهکننده مجبور است برای شناختن او، رد و نشانهاش را از دیگران بپرسد. به عبارتی، به جای مصاحبه با شخص، با اطرافیان و آشنایان، یا بازماندگان او مصاحبه میشود. فیلم سینمایی «همشهری کین» پیرو همین الگو است. فیلم سینمایی روز واقعه نیز از همین الگو پیروی میکند.
مثال: چوپان دروغگو، با شیادی تمام، سر چند نفر کلاه میگذارد. افراد زیاندیده از او به قاضی شکایت میکنند. پس از مدتی، چوپان دروغگو دستگیر میشود؛ اما قبل از شروع دادگاه، با ترفندی فرار میکند. شاکیان پشت در دادگاه جمع شدهاند. خبرنگار میان آنها میرود و از جزئیات ماجرا سوال میکند. هر یک از آنها، شرح میدهد چوپان چگونه سر او را شیره مالید. آیا حاضرید همین ایده را بنویسید؟
معرفی کتاب
«تنگنا» نمایشنامهای از محمود دولتآبادی است که ماجرای اهالی خانهای قدیمی در همسایگی یکدیگر را روایت میکند. برای دانلود کتاب، روی تصویر فوق کلیک کنید.
تذکر ۱: برای مشاهده تمرینها، باید حتما با نام کاربری و کلمه عبور وارد شوید.
تذکر ۲: برای مشاهده تمرینها، روی دکمه آبی رنگ «مرور آزمون درس» کلیک کنید.
تذکر ۳: بعد از پاسخ به تمرینها، روی دکمه آبی رنگ «درس را تکمیل کن» کلیک کنید.