امروزه بسیاری از ما گرفتار روحیه راحتطلبی شدهایم. توقع داریم سریع و ساده به اهداف خود برسیم. گسترش روزافزون تکنولوژی، مخصوصاً شبکههای اجتماعی، به این میل دامن زده، و ما را تنوعطلب و بیتاب بار آورده است؛ غافل از آن که موفقیت، همچنان در گرو سختکوشی است.
با توجه به این نکته، ماندن در مسیر اهداف ضروری است. خروج از مسیر، از ما فردی شکستخورده میسازد؛ مگر آن که پس از بازنگری عملکرد خود، مشکل را بیابیم، و با اصلاح کاستیها، به مسیر باز گردیم.
پس از سالها مطالعه، آزمون و خطا، ذوقآزمایی و قلمفرسایی، به صراحت اعلام میکنم هنرجوها قبل از آموختن جدی تکنیکها، باید ابتدا علائق و تواناییهای خود را بشناسند، و ماندن و ادامه دادن را بیاموزند. فقط در این وضع است که میتوانند به پیشرفت امیدوار باشند.
محمدحسن شهسواری، استاد رماننویسی نیز گفته است: «مشکل اصلی نویسندگان ما ندانستن تکنیک ها و قواعد نویسندگی نیست؛ شیوه زندگی کردن و اندیشیدن همچون یک نویسنده است.»
با این اوصاف، اگر یادگیری تکنیکها را مثل صید ماهی در نظر بگیریم، بی تردید، ماهیگیر حتی اگر مستعد و چیرهدست باشد، با تور پاره، دست خالی از دریا برمیگردد. پس میارزد قبل از دل به دریا زدن، از استحکام تور خود مطمئن شویم.
اگر ندانید به دنبال چه چیزی هستید، هیچگاه به آن نمیرسید. (دارن هاردی)
به فراخور مطالب، از کتاب «امسال تکرار نخواهد شد» نکتههایی – همراه با ذکر شماره صفحه داخل پرانتز – ارائه میشود.
در مقدمه این کتاب آمده است: «۹۷ درصد مردم تفکر اندیشمندانهای ندارند.» آمار یاد شده، به کشور یا منطقهای خاص اشاره ندارد؛ بلکه کل جهان را شامل میشود. این در حالی است که دارن هاردی زندگی بدون هدف را همانند کشتیِ بدون سُکان میداند. با این محصول آموزشی، به شما کمک میکنیم تا گام به گام، به جامعه افراد هدفمند نزدیک شوید.
در ادامه، با دوازده تله هدفگذاری آشنا میشویم؛ تلههایی متداول که غالباً در نگاه اول به چشم نمیآیند؛ طوری که همه بارها و بارها در طول زندگی، در بند آنها گرفتار میشویم، بدون آن که اصلاً متوجه شویم.
برنامه پیشنهادی برای مطالعه این مطلب
ترجیحا روزانه دو مورد از دوازده تله هدفگذاری را بخوانید و تمرین آن را پاسخ دهید. در این صورت، کمتر از یک هفته، با تمام تلههای هدفگذاری آشنا خواهید شد. طبق تصویر زیر، این جدول را برای خود رسم کنید، و پس از هر وعده مطالعاتی، داخل مربع روبروی آن تیک بزنید.
تذکر: پس از معرفی هر تله، از شما خواستیم تا انتخابها و تصمیمهای قبلی خود را تحلیل کنید. حل تمرینها اختیاری است. قرار نیست پاسخها را برای ما بفرستید. البته بهتر است آنها را حل کنید. در ضمن، ما هرگز از شما انتظار نداریم در قامت تحلیلگری خبره ظاهر شوید. هدف از ارائه این تمرینها، خودکاوی است. بنابراین، با آرامش خاطر به آنها پاسخ دهید.
هدفگذاری: تلهی 1 (کلیک کنید)
نادیده گرفتن موفقیتهای قبلی یا تمرکز بر شکستهای قبلی
چشمپوشی از موفقیتهای پیشین، و یا خوار شمردن آن، خواهناخواه موجب افت انگیزه میشود. غالباً این نگرش، در کمالطلبی ریشه دارد. پس چه بهتر که به جای کمالطلبی بر پیشرفت تمرکز کنیم. این ذهینت متفاوت، باعث میشود تا هر بار، وضع فعلی خود را با وضع قبلی مقایسه کنیم؛ نه با موقعیت ایدهآل و دور از دسترس.
همچنین، برای آن که دستاوردهای خود را گرامی بداریم، باید آنها را بنویسیم تا به یاد بسپاریم که موفقیتهای امروز، همان اهداف گذشته ما است که روزی آرزوی آن را داشتیم.
تمرین 1: سه مورد از موفقیتهای قبلی خود را بنویسید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
روی دیگر سکه، تمرکز دائم بر شکستهای قبلی است؛ آن هم نه با هدف تحلیل، بلکه فقط به قصد مرور نتایج تلخ آن. وقتی شکست میخوریم به این معنی نیست که دیگر نباید خواهان موفقیت باشیم؛ به این معنی است که برای دستیابی به موفقیت، باید در نگرش و روش خود تجدید نظر کنیم. بازبینی و عیبیابی تصمیمات قبلی، به ما کمک میکند تا یک اشتباه را بیش از یک بار انجام ندهیم.
تمرین 2: یکی از شکستهای قبلی خود را بنویسید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
هدفگذاری: تلهی 2 (کلیک کنید)
دستدست کردن برای رسیدن زمان ایدهآل
یکی از وسوسههای همیشگی ما در پیگیری اهداف، آرزوی رسیدن زمان دلخواه است. به عبارتی، برای شروع، انتظار داریم همه چیز در بهترین شرایط قرار بگیرد. واقعیت آن است که زمان ایدهآل هرگز فرا نمیرسد؛ زیرا همیشه مشکلی وجود خواهد داشت که از آن بهانهای برای ماندن و درجا زدن بسازیم. بنابراین، «نمیشود تا ابد منتظر ماند تا شرایط ایدهآل مهیا شود. جرأت داشته باشید و همین حالا شروع کنید. (75)»
پیرو همین نکته، بعد از خودشناسی، مشاوره و برنامهریزی، باید اولین گام اجرایی را فوری برداریم؛ اگرچه این گام بسیار کوچک باشد. به عبارتی، تا تنور داغ است باید بچسبانیم. نباید اجازه ندهیم کمالطلبی مانع عملگرایی شود. کمالطلبی اسلحه ابلیس برای شکست ما است. با اراده خود، باید او را خلع سلاح کنیم.
یکی دیگر از علل تعلل در حرکت، امنیتطلبی و کمطاقتی در رویارویی با ابهام است. مشهور است که آدمی ترجیح میدهد در جزیرهای ناشناخته، سریع با نقشهای غلط جلو برود؛ اما در جستجوی راهنمای درست نباشد، و یا در انتظار آن نماند.
با این اوصاف، بعید است همه دستاندازهای مسیر را دورادور بتوان پیشبینی کرد. «قطعا اشتباهاتی خواهید کرد و ممکن است از مسیر اصلی خارج شوید. شکست خواهید خورد. انگیزه خود را از دست خواهید داد. احساس بیرمقی خواهید کرد؛ اما این موارد... برای همه [افراد هدفمند] اتفاق میافتد... فقط انتظارش را داشته باشید و مجدد به مسیر اصلی بازگردید. (78)»
وظیفه ما آن است که مقدّمات را به قدر توان و به اندازه نیاز فراهم کنیم. در طول مسیر، برای رویارویی با اتفاقات پیشبینینشده، باید آماده باشیم. در این مواقع، خلاقیت، اراده و درخواست کمک از افراد مطلع، به یاری ما خواهد آمد.
تمرین: یکی از اهداف خود را به یاد بیاورید که در آرزوی رسیدن زمان و شرایط مطلوب، از پیگیری آن بازماندید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
هدفگذاری: تلهی 3 (کلیک کنید)
توقع نتایج عالی و آنی
این نگرش باعث میشود بسیاری از افراد، به محض آن که انتظاراتشان برآورده نشد، میدان را خالی کنند؛ زیرا «انسانها نتایج سریع میخواهند و وقتی زود نتیجه نگیرند، تسلیم میشوند. (124)»
«خیلیها برای یک روز، دو روز و یا حتی یک ماه جا نمیزنند؛ اما اکثرا بالاخره از گود بیرون میروند. در همین حال کسانی که با علاقه کمتر، ولی با تعهد بیشتری شروع کردهاند، خودشان را سریع به ایشان میرسانند و از آنها هم جلو میزنند. (123)
جالب است بدانید که «کمتر از 5 درصد از افرادی که نواختن گیتار را آغاز میکنند، یادگیری را آن قدر ادامه میدهند تا یک آهنگ را به طور کامل فرا بگیرند. 95 درصد بقیه در اثر شوق لحظهای تصمیم به فراگیری گیتار میگیرند و البته قبل از یادگیری حتی یک آهنگ، از ادامه کار منصرف میشوند. (شکستن مرزهای علمکرد، ص 7، نوشته ژان بقوسیان، انتشارات سپید)»
برخی از افراد نتیجهگرا هستند. آنها لذت پیروزی را در رسیدن به مقصد تجربه میکنند؛ اما برخی دیگر فرایندگرا هستند. اینها از حرکت به سوی هدف لذت میبرند. بر همین اساس، نتیجهگراها محتمل است در تلهی توقع نتایج عالی و آنی گرفتار شوند.
افراد بسیار زیادی (مثل من و شاید مثل شما) گرفتار نتیجهگرایی و ناشکیبایی هستند. نتیجهگراها به جای طی مسیر، خوش دارند با اولین گام قله را فتح کنند. برای آنها رسیدن به مقصد، از پیمودن مسیر لذتبخشتر است. با این اوصاف، وقتی به مقصد میرسند، فوری مزه شیرین موفقیت از کامشان میپرد؛ زیرا لذت رسیدن به مقصد، فقط گوارای وجود کسانی خواهد شد که رنج پیمودن مسیر را به جان خریده باشند. به همین دلیل، نتیجهگراها دائم از قلهای به قله دیگر میخواهند بپرند؛ قلههایی که با اولین گام فتح شوند (!)
از نظر این افراد، تلاش زمانی معتبر است که فوری به نتیجه مطلوب منجر شود. با وجود این واقعیات، خبر خوش آن است که نتیجهگرایی را با تمرین میتوان مهار کرد. در نتیجه، برای رسیدن به هدف، تاب و طاقت بیشتری میتوانیم از خود نشان دهیم.
لطفا قبل از مطالعه ادامه مطلب، این کلیپ را تماشا کنید:
تمرین 1: با توجه به این کلیپ، اگر شما یکی از این کوچولوها بودید، آیا میتوانستید از خوردن شیرینی پرهیز کنید؟ توضیح دهید.
شتابزدگی غالبا ما را به این نتیجه میرساند که به قدر کافی استعداد نداریم. از سوی دیگر، بسیاری از ما موفقیت را صرفاً در گرو استعداد میدانیم؛ غافل از آن که «انسانهای بااستعداد، اما ناموفق زیادی در اطراف ما وجود دارد. (78)» با وجود این شواهد «چرا انسانها بر این باورند که نبوغ ذاتی است؟ دلیل آسان است. این دروغ برای انسانها قابل هضمتر است تا واقعیت.
انسانها دوست دارند باور کنند که اگر موسیقیدان، مدیر، همسر، سیاستمدار یا هر چیزی که نیستند، فقط به خاطر این است که با استعدادهای لازمه به دنیا نیامدهاند. ذاتی دانستن نبوغ، دنیا را برای ما راحتتر میکند و از بار انتظاراتی که از خود داریم، رها میکند. (131)»
در ایران، غالباً با یک پنجم این تلاش نیز، موفقیت حاصل خواهد شد؛ یعنی 2 هزار ساعت. بنابراین اگر روزی 2 ساعت (یک ساعت خواندن، یک ساعت نوشتن) متمرکز و اصولی به تلاش خود ادامه دهیم پس از 1000 روز، زمانی حدود سه سال، سری توی سرها درمیآوریم.
در همین زمینه، محمدحسن شهسواری، استاد داستاننویسی گفته است:
«استعداد بدون شک لازمه ورود به دنیای نوشتن است، اما راستش خیلی هم مهم نیست. آدم با استعداد زیاد است... من آمار دقیقی در دست ندارم اما بر اساس تجربه معتقدم که از هر ده مستعد یک نفر پشتکار دارد. پشتکار گام دوم و اساسی نوشتن است؛ اما این یکی هم کافی نیست. از هر ده نویسندهی با پشتکار، یک نفر میتواند افسردگی برآمده از نوشتن را مدیریت کند.» (حرکت در مه، ص 68، نشر چشمه)
در این صورت، میتوان نتیجه گرفت از هر صد نویسنده مستعد، فقط یکی سربلند و سرآمد میشود. امیدوارم مطمئن شده باشیم که کمبود استعداد، تنگی وقت، نداشتن امکانات و دیگر موانع، غالباً بهانههای خودساخته من و شما است تا بیوفایی خود نسبت به اهدافمان را توجیه کنیم.
برای آن که اهمیت وفاداری به اهداف را خوب دریابید و آن را به یاد بسپارید، این کلیپ را هم تماشا کنید:
تمرین 2: یکی از اهداف خود را به یاد بیاورید که صرفا در اثر کمهمتی و راحتطلبی، آن را نیمهکاره رها کردید. سپس با دانش فعلی، علمکرد خود را ارزیابی کنید.
تمرین 3: یکی از اهداف خود را به یاد بیاورید که تا زمان دستیابی، از آن چشم نپوشیدید؛ هر چند در طی مسیر، به زحمت و دشواری افتادید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
هدفگذاری: تلهی 4 (کلیک کنید)
انتخاب هدف بدون شناخت کافی
هدفگذاری بدون شناختِ علاقهمندیها و توانمندیها، و بدون توجه به اولویتها و مصـلحتها، تقریباً نشدنی است. این نوع هدفگذاری، حتی اگر ثمربخش باشد، بهینه نیست، و به احتمال قوی، با اتلاف وقت، انرژی، هزینه و... همراه خواهد بود.
ابتدا باید گذشته خود را بشناسیم تا بتوانیم آینده بهتری برای خود رقم بزنیم. «اغلب مردم با نو شدن سال، به سال جدید فکر میکنند و برای آن برنامه میریزند؛ اما اول باید به سال قبل بیندیشید. باید بررسی کنید که عملکردتان در سال گذشته چه طور بوده است. (34)» «باید بنشینید و نقشهای بکشید که دقیقاً چطور میخواهید به اهدافتان برسید و بدانید برای رسیدن به آنها دقیقاً به چه منابعی نیاز دارید. (34)»
بسیاری از ما، فقط بر اساس تصورات و علائق خود تصمیم میگیریم؛ به عبارت دیگر، به جای آن که لباسی هماندازه قامت خود بدوزیم، لباسی را اندازهنگرفته میدوزیم. در عین حال، خیال میکنیم یا تمایل داریم که این لباس، مناسب از کار درآمده باشد. شاید در حالت خوشبینانه لباس دوخته نیز اندازه ما شده باشد؛ اما چه بسا برازنده ما نباشد.
بنابراین، اهداف ما، غیر از علائق، از صافیِ واقعیات باید بگذرد. در غیر این صورت، بسیار محتمل است که بعدها پشیمان و دچار زیان شویم. همچنین، نتیجه بگیریم که دستاورد حاصل، همان چیزی نیست که در انتظار یا در آرزوی آن بودهایم.
تمرین: یکی از اهداف خود را به یاد بیاورید که در میانه راه آن را رها کردید. به این دلیل که بعد از انتخاب هدف، متوجه شدید واقعیت امر، با تصور و علاقه شما ناهمخوان است.
هدفگذاری: تلهی 5 (کلیک کنید)
انتخاب هدف با انگیزههای کور
ممکن است مدتی بعد از هدفگذاری، انگیزههای اصلی خود را فراموش کنیم، و زمان برخورد با مشکلات، از خود بپرسیم: «اصلا چرا دارم چنین چیزی را دنبال میکنم؟» برای دوری از این وضع، گام اول نوشتن اهداف است. گام دوم نیز یافتن دلیل انتخاب این اهداف است.
اگر به یاد داشته باشید، در باشگاه نویسندگان (پایه) از شما پرسیدیم: «چرا میخواهید نویسنده شوید؟» ضرورت و اهمیت این پرسش، در این آموزه ریشه دارد: «زمانی که دلیلتان به اندازه کافی بزرگ باشد، قادر به انجام هر کاری هستید... تا زمانی که برای انجام کارهایتان به اندازه کافی چرا و دلیل محکم و قوی دارید، تمام چگونه و چطورها بیمعنی هستند... قطعا همین چراییِ انجام هر کاری، بهترین راهکار برای چگونگیِ انجام آن را نیز در مقابلش قرار خواهد داد. (28 و 29 و 30)»
یکی از این انگیرههای کور، انتخاب هدف از روی اجبار یا ناچاری است. انگیزه دیگر، هدفگذاری بر اساس علاقه به همراه است؛ نه راه. نمونههای رایج آن، پیگیریِ اهداف، فقط به اصرار و اجبار والدین، یا پیروی کورکورانه از مد روز است.
مثلاً چون دوست ما در کلاس رماننویسی ثبت نام میکند، در اثر رفیقبازی، بیمقدمه با او همراه میشویم؛ بدون آن که برای این کار، انگیزه قبلی و قلبی داشته باشیم. با این اوصاف، اگر دوست یا آشنای ما در میانه مسیر، نویسندگی را ببوسد و کنار بگذارد به تلاش خود در این راه ادامه میدهیم یا ما هم از هدف صرف نظر میکنیم؟
انتخاب هدف بر اساس علاقه به همراه، غالباً وابسته به بود و نبود همان همراه است. اگر فقط به عشقِ همراهی با کسی، دست به قلم بشویم، محتمل است که فرمان ما نیز در دست او بیفتد؛ نه خودمان؛ یعنی اگر وی ترمز بگیرد، ما نیز باید بایستیم یا از مَرکَب پیاده شویم.
بنابراین، «به هدفهایی فکر کنید که از صمیم قلب آنها را دوست دارید. اجازه ندهید همکارانتان، خانواده یا جامعهای که در آن فعالیت میکنید، ایدهآلهایشان را به شما تحمیل کنند. (49)»
برای موفقیت در هدفگذاری، راهْ مهمتر است تا همراه. اگر بنا را بر انتخابِ همراه بگذاریم، آنگاه دائم راه عوض میکنیم. تعویضِ پیاپیِ راه، در نهایت ما را گمراه خواهد کرد.
تمرین: یکی از اهداف خود را به یاد بیاورید که آن را صرفا به اصرار والدین یا برای همراهی با دوست و آشنا انتخاب کردید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
هدفگذاری: تلهی 6 (کلیک کنید)
انتخاب چند هدف با هم
«اگر هدفهای زیادی در ذهن داشته باشید کل تمرکزتان را از دست میدهید. (126)» چاره در اولویتبندی است. اولویتبندی یعنی فهرست کردن اهداف، بر اساس ضرورت و اهمیت. به عبارتی، اگر قرار باشد از تمام اهداف خود، به جز یکی، چشم بپوشیم، بیشترین انرژی خود را به کدام هدف میخواهیم اختصاص دهیم؟ به کمک اولویتبندی میتوانیم مهمترین هدف خود را بشناسیم.
تازه همان هدف مهم را هم باید قطعهقطعه کنیم، و گر نه شاید دشواریها و ناهمواریهای مسیر، ما را بترساند و از حرکت باز دارد؛ پس «اهداف بزرگ خود را به اجزای کوچکتر تقسیم کرده، سپس برای دستیابی به آنها تلاش کنید. این یک مسیر ساده و روشن برای دستیابی به اهداف بزرگ است. (27)»
تمرین 1: دورهای از زندگی خود را به یاد بیاورید که اهداف متعدد انتخاب کردید؛ طوری که در اثر غفلت از اولویتبندی، نتوانستید از عهده همه آنها برآیید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
یکی روشهای کارآمد در اولویتبندی، استفاده از ماتریس آیزنهاور است. آیزنهاور رئیس جمهور پیشین امریکا بود. او تمام امور خود را بر اساس اهمیت و فوریت به چهار دسته قسمت میکرد:
کارهای مهم و فوری ما را در تنگنای زمان میگذارند؛ باید آنها را در اولین فرصت انجام داد؛ مثل پرداخت قسط، تهیه شام برای مهمانی. اگر در میان امور روزانه، تعداد کارهای مهم و فوری زیاد شود، زندگیمان به شتابزدگی و دستپاچگی خواهد گذشت.
دسته دیگر، کارهای مهم و غیرفوری است. برای انجام این امور، معمولا محدودیت زمان نداریم و قرار نیست به کسی پاسخگو باشیم؛ مثل عادت به نوشتن و خواندن روزانه یا مطالعه و حل تمرینهای تلههای هدفگذاری. ترک این امور، در کوتاهمدت صدمه و لطمهای در پی ندارد. اما در بلندمدت انجام پیوسته آن نتایج چشمگیر در پی خواهد داشت. برگ برنده افراد موفق، در توجه به همین امور است.
دسته سوم کارهای غیرمهم و فوری است. این امور ما را به واکنش سریع وامیدارد؛ در حالی که میتوانیم بعدا آنها را پیگیری کنیم. حتی میتوانیم به دیگران واگذار کنیم؛ مثل تماس با دوست قدیمی یا پاسخ به ایمیل مشتریان.
دسته چهار امور غیرمهم و غیرفوری هستند؛ مثل پیگیری اخبار غیرمرتبط یا چرخیدن بیهدف در شبکههای اجتماعی. انجام این امور را باید به حداقل برسانیم. همچنین، در انتهای فهرست اولویتها بگذاریم.
تمرین 2: برنامه دیروز خود را بنویسید. در گام بعدی، با توجه به ماتریس آیزنهاور کارهای انجامشده را دستهبندی کنید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
تمرین 3: برنامه روزانه خود را برای فردا بنویسید. سپس با توجه به ماتریس آیزنهاور امور خود را دستهبندی کنید.
هدفگذاری: تلهی 7 (کلیک کنید)
نداشتن برنامه منظم
برای موفقیت در نویسندگی، باید هر روز بنویسید و بخوانید؛ زیرا «هیچ وقت تغییری در زندگیتان رخ نمیدهد مگر این که در زندگیتان عادتهای روزانه را تغییر دهید. راز موفقیت در عادتهای روزانه است. (120)» همین آموزه ما را واداشت تا باشگاه نویسندگان (پایه) را برگزار کنیم تا هنرجویان خواندن و نوشتن را به عادت روزانه خود تبدیل کنند.
اما غیر از این، چرا باید این دو فعالیت را به عادت روزانه تبدیل کنیم؟ زیرا «عادت نیازی است که جلوی دیوانگی ما را میگیرد (120)» به عبارتی، اگر به فرایندی عادت کنیم، هر بار برای انجام آن، انرژی کمتری مصرف میکنیم.
آموختن مهارتی مثل دوچرخهسواری را در نظر بگیرید. شاید در اولین روزهای دوچرخهسواری، نمیتوانستیم همزمان با حفظ تعادل، هم رکاب بزنیم، هم فرمان را بچرخانیم و ترمز بگیریم. برای اجرای هر یک از این موارد، باید اول فکر میکردیم و بعد تصمیم میگرفتیم. در این شرایط، مغز انرژی زیادی مصرف میکند. به همین دلیل، به سرعت در پی روشی است تا فرمول دوچرخهسواری را بیابد، و با تبدیل آن به عادت، در مصرف انرژی صرفهجویی کند.
پافشاری پایگاه آموزشی نوقلم، بر نوشتنِ متن، بدون نگرانی از کیفیت آن، در همین نگرش ریشه دارد. هدف از این آموزه، عادتسازی است. این هدف که محقق شد، در مرحله بازنویسی، بارها و بارها فرصت اصلاح داریم.
تمرین: یکی از مهارتهای خود را به یاد بیاورید که در ابتدا برای یادگیری آن، خسته و سردرگم شدید. اما با تکرار و تمرین، سرانجام آن را یاد گرفتید و بر آن مسلط شدید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
هدفگذاری: تلهی 8 (کلیک کنید)
نابلدی در استفاده بهینه از امکانات
روزی رهگذری از جنگلی میگذشت. هیزمشکنی را دید که درختی را با اره، به سختی میبُرَد. جلو رفت و گفت: «چرا ارهات را تیز نمیکنی تا سریعتر و سادهتر درخت را ببری؟» هیزمشکن عرق پیشانیاش را پاک کرد و نفسزنان پاسخ داد: «وقت ندارم ارهام را تیز کنم!»
به نظر میرسد هیزمشکن حکایت ما، با ادامه این روند، به زودی از پا درآید. اگر همچنان، علاقه یا اعتقادی به تیز کردن اره نداشته باشد، شاید دست به دامن روشهایی هزینهبردار و ناکارآمد شود؛ مثلاً استخدام دستیار، یا افزودن بر ساعات کار، یا زور زدن اضافی، یا استفاده از ارههای بیشتر، و نه تیزتر.
با این مثال، روشن شد با تسلط بر ابزار، پیمودن مسیر، سریعتر و سادهتر میشود. به عبارت دیگر، مهمتر از داشتن امکانات، روش استفاده از آن است.
بنابراین، به جای افزودن ابزارها، روش استفاده بهینه از آنها را بیاموزیم. مثلاً اگر آموزههای لازم را از مطالعه یکباره چند کتاب حاصل نکردیم، درست نیست بیبرنامه و بیمقدمه، کتابهای بیشتری را در فهرست مطالعه قرار دهیم. بهتر است به جای خواندن ده کتاب غیراستاندارد، یک کتاب استاندارد را ده بار بخوانیم. این طرز فکر، همان تیز کردن اره است.
تمرین: یکی از اهداف خود را به یاد بیاورید که برای دست یافتن به آن، به جای استفاده مناسب از امکانات، به دنبال افزودن امکانات بودید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
یکی از امکانات لازم، در مسیر دست یافتن به هدف، وجود راهنما است. «مهمترین موضوع این است کسانی که در این مسیر همراهتان هستند، با نقشه شما موافق باشند. (70)» پس از خودتان باید بپرسید: «برای رسیدن به هدفتان به حمایت چه افراد و چه منابعی نیاز دارید؟ (34)»
راهنما کسی یا چیزی است که مثل پلیس یا تابلوهای خیابان، ما را به آدرس مدّ نظر راهبری کند؛ اهمیت این مسئله بدان حد است که «حتی یک نابغه در کشورهای پیشرفته، بدون نقشه راه نابود خواهد شد؛ اما یک فرد کُند ذهن و با اراداه با داشتن مسیر و نقشه راه مشخص، سریعتر به هدف و مقصد خواهد رسید. (25)»
«هزاران راه برای رسیدن به مقصد وجود دارد. کدام را انتخاب میکنید؟ (69)» راهنما کسی است که شما را در انتخاب بهترین مسیر راهنمایی میکند؛ مسیری که دستاوردهای پایدارتر و ارزندهتری برای شما به ارمغان بیاورد.
با این توضیح، بسیاری از ما، از مشاور و پشتیبان، به اشتباه انتظار معجزه داریم. به عبارتی، توقع داریم همین که برای تصمیمگیری به او مراجعه کردیم، خود به خود مسئلهمان حل شود. وقتی این اتفاق نمیافتد، به جای اصلاح نگرش و رفتار خود، مشاورمان را عوض میکنیم.
کسی را در نظر بگیرید که برای کاهش وزن، همزمان و یا به طور متوالی، به چند پزشکِ متخصصِ تغذیه مراجعه میکند. شاید ریشه این نگرش، عدم اعتماد به مشاور است، و اعتقاد به این اندیشهی اشتباه است: انتخاب چند مشاور در موضوعی واحد، ضعفها را پوشش میدهد و احتمال شکست را کم میکند!
بنابراین، تا حد ممکن، از هر چیز و هر کسی که در زمینهای راهنمایی میگیریم، با همان، مسیر خود را ادامه دهیم و مدام راهنمای خود را عوض نکنیم.
اما اگر تصمیم به تعویض مشاور و راهنمای خود گرفتیم، حتماً ابتدا به این چهار پرسش پاسخ دهیم:
- چرا از اول این مشاور را انتخاب کردم؟
- آیا اصلاً او مسئلهام را توانست خوب بفهمد؟
- حالا که موفق نشدم، آیا اشکال از راه حلهای او بود، یا کمکاری خودم؟
- برای این که مشاور بهتری بیابم، بعد از این، به چه نکاتی باید توجه کنم؟
با این توضیح مشخص شد که راهنما، فقط همراه ما است؛ نه یدککش که بخواهد به زور یا به دلخواه خود، ما را به سمت هدف بکشد. هر کس خودش باید هدفش را انتخاب و برای تحقق آن تلاش کند. در نتیجه، درست آن است که از راهنما مشورت بگیریم؛ نه دستور.
هدفگذاری: تلهی 9 (کلیک کنید)
عدم بازبینی و ارزیابی عملکرد
دانشآموزی خودکارش تمام شد، ترک تحصیل کرد. این لطیفه وصف حال بسیاری از ما است. در حالی که «پس از نقشه کشیدن، باید هنر متمرکز ماندن بر روی هدفتان و در عین حال انعطافپذیر بودن در برابر مشکلات را فرا بگیرید. قطعا بعد از اولین گام، مشکلات خودشان را نشان میدهند. (70 و 71)»
در این وضع، بسیاری از افراد طاقت ندارند که برای رسیدن به هدف، روش و مسیر خود را بازبینی و بازسازی کنند؛ لذا فوری دلسرد میشوند. غافل از آن که هیچ راهی وجود ندارد که بیدستانداز باشد. در نتیجه، بهتر است به جای تغییر هدف به تعمیر هدف بپردازیم. بنابراین «برنامهریزی کن، اقدام کن، بازنگری کن و اصلاح کن. (35)»
تمرین: یکی از اهداف خود را به یاد بیاورید که پس از شکست، به جای بازبینی و اصلاح روش، به کل آن را کنار گذاشتید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
هدفگذاری: تلهی 10 (کلیک کنید)
دستاوردسازی به جای هدفگرایی
بسیاری از ما انسانها، غالباً به جای زدن به هدف، تیری در تاریکی میاندازیم. بعد چشم باز میکنیم، و دورِ تیرِ فرو رفته بر در و دیوار، دایره میکشیم. به عبارتی، اول تصمیم میگیریم، سپس برای توجیه آن، دلیل میتراشیم. زیرا پذیرش اشتباه برای آدمیزاد جانکاه است. همین گونه است که بسیاری از منابع خود را مثل وقت، انرژی، پول و... حیف و میل میکنیم. با این توضیح، روشن شد که این تله، و تله انتخاب هدف با انگیزههای کور مرتبط هستند.
برای مثال، قصد داریم داستاننویس شویم؛ ولی به عشق همراهی با دوست خود، در کارگاه شعر ثبت نام میکنیم. کافی است کسی این انتخاب ما را زیر سوال ببرد. مغز برای طرفداری از این تصمیم، فوری توجیه میتراشد: «شرکت در کلاس شعر بیفایده نیست. قطعاً آنجا هم دوستانی اهل ادب مییابم، و چیزهای ارزندهای میآموزم.»
بهتر است از خود بپرسیم: آیا هدف ما یافتن دوستان اهل ادب، و آموختن چیزهای ارزنده است یا فراگیری داستاننویسی؟ آیا نمیتوانیم در مسیر داستاننویسی چیزهای ارزنده بیاموزیم، و دوستان اهل ادب بیابیم؟
توجیهتراشی یکی از مکانیسمهای دفاعی ذهن، برای غلبه بر اضطراب است. ذهن به جای پذیرفتن واقعیتهایِ تلخ، دروغهایِ شیرین به ما تحویل میدهد. این رفتار یعنی دایره کشیدن دور تیر، نه زدن تیر به دایره هدف. به عبارتی، در این وضع، ما در جستجوی مقصد نیستیم. پس به انتخاب مسیر هم نیز نیازی نداریم. به دل جاده زدهایم. به هر حال، سرانجام از جایی سر درمیآوریم.
تمرین: سه مورد از تصمیمهای خود را به یاد بیاورید که اول آن را انتخاب کردید و بعد برای توجیه آن، دستاوردها و امتیازات آن را برشمردید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
هدفگذاری: تلهی 11 (کلیک کنید)
رقابت ناسالم با دیگران
در اکثر موارد، نه ما مایهی موفقیت بقیه هستیم، و نه دیگران مانع موفقیت ما. اگر به جای تلاش، مدام کنجکاوی کنیم کی از ما با استعدادتر یا توانمندتر است، بیتردید از پیشبُرد اهدافمان باز میمانیم. همچنین، دستاوردهای فعلی در نظرمان بیارزش میشود. پس به جای سرک کشیدن در کار دیگران، چه بهتر که روی اهداف خود تمرکز کنیم، و صرف نظر از میزان استعداد خود، و مقایسه آن با دیگران، فقط به کار خود بچسبیم تا قهرمان زندگی خود باشیم. همچنین، تا حد ممکن سعی کنیم رکورد قبلی خود را بهبود ببخشیم.
تمرین: یکی از اهداف خود را به یاد بیاورید که در مسیر دست یافتن به آن، به جای تمرکز بر تلاش، عملکرد خود را با دیگران مقایسه کردید و نتیجه گرفتید از بقیه کماستعدادتر هستید. با همین نگرش، از ادامه تلاش منصرف شدید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
هدفگذاری: تلهی 12 (کلیک کنید)
جلب موافقت مخالفان به هر قیمتی
یکی از ذهنیتهای مسموم و مرسوم در جامعه ما «ترس از موفقیت» است. شاید تا کنون بیشتر درباره ترس از شکست شنیده یا خوانده باشید؛ اما ترس از موفقیت نیز بلای فراگیری است که اتفاقاً کمتر به چشم میآید.
ترس از شکست زمانی گریبان ما را میگیرد که نگران شویم در صورت باختن، همین جایگاه فعلی را هم از کف بدهیم، و تمسخر و شماتت دیگران را تاب نیاوریم، و یا خوش نداشته باشیم برای ایستادن روی پا و تلاش دوباره، دستِ یاری به سوی کسی دراز کنیم. مجموعه این عوامل، شاید ما را وادارد تا از اهدافمان چشم بپوشیم.
تمرین 1: یکی از هدفهای خود را به یاد بیاورید که از ترس تمسخر و فضولی اطرافیان، یا از دست دادن جایگاه فعلی، از خیر آن گذشتید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
ترس از موفقیت نیز زمانی برای ما دردسرساز خواهد شد که معتقد باشیم موفقیت ما باعث بدحالی بقیه میشود. از نمونههای آن، به ترس از حسرت و حسادت دیگران میتوان اشاره کرد. چه بسا فکر کنیم اگر موفق شویم، اطرافیان به ما حسودی خواهند کرد. در این وضع، نگرانیم مبادا کسی به ما صدمه بزند. از آن سو، میترسیم با دستاوردهای خود، تهیدستی دیگران را برجسته، و آنها را حسرت به دل کنیم. در این حال، پریشانیم مبادا ما به کسی صدمه بزنیم.
تمرین 2: یکی از هدفهای خود را به یاد بیاورید که برای پرهیز از حسادت دیگران، یا حسرت خوردن آنها، از خیر آن گذشتید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
با این توضیح، چرا برخی از افراد، ما و هدفمان را تایید نمیکنند؟ زیرا علائق، تواناییها و شرایط متفاوتی با ما دارند. شاید حتی از چند و چون هدف ما خبر نداشته باشند. در حالت بدبینانه، حتی شاید از درخشش ما خوشحال نشوند. زیانآورترین واکنش، جدی گرفتن اظهار نظرِ طعنهآمیز یا قضاوت یکجانبه آنها است.
در این میان، افراد با تیپ شخصیتی مهرطلب، یا تاییدطلب (قدرتطلب) بیش از دیگران در معرض این دام قرار دارند. یکی با سلطهپذیری و دیگری با سلطهجویی در پی همسو ساختن دیگران هستند. واقعاً نظر این و آن، در مقایسه با موفقیت و رضایتمندیِ خودمان چه ارزشی دارد؟ مگر ما نیازمند تایید دیگران یا موظف به تامین آرامش و رضایت آنها هستیم؟
تمرین 3: یکی از هدفهای خود را به یاد بیاورید که برای تحقق آن، سعی کردید اطرافیان ناراضی خود را قانع یا توجیه کنید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.
تلاش بیحاصل، برای جلب نظر مخالفان، فقط ما را فرسوده میکند. چه بهتر که به جای توجیه آنها، بر پیشرفت خود تمرکز کنیم. ما هستیم که باید خودمان را باور داشته باشیم، و از زندگی لذت ببریم.
بنابراین، کافی است با راهنمایی افراد متخصص و خیرخواه، مطمئن شویم که در مسیر مطلوب خود قرار داریم. همچنین، تا حد ممکن، به هر کسی خبر ندهیم که داریم چه میکنیم؛ مگر به کسانی که توانایی آنها را قبول داریم، و از آنها برای تحقق اهداف خود، میتوانیم و میخواهیم کمک بگیریم.
تمرین 4: یکی از هدفهای خود را به یاد بیاورید که برای تحقق آن، به جای توجیه اطرافیان ناراضی، بر رضایت فردی، و تلاش تمرکز کردید. سپس با دانش فعلی، عملکرد خود را ارزیابی کنید.