هنرجوی عزیز! به پایان این دوره رسیدیم. در این دوره، شما با طراحی پیشرفته داستان، فقط آشنا شدید. در نمودار زیر، چهار سطح یادگیری را ملاحظه میکنید. شما هماکنون در سطح اول قرار دارید. برای فهم عمیق، باید آموختههای خود را با حوصله و علاقه مرور کنید؛ بارها و بارها. مرور کارگاه طراحی داستان (2) نوشتن رمان کامل، صرف نظر از کیفیت، انگیزه و اعتماد به نفس ما را افزایش خواهد داد. در نوشتن همین رمان نیز، کافی است فعلا بر تکمیل نسخه اول تمرکز کنیم، و تا زمان بازنویسی، آن را برای مدتی کنار بگذاریم. نوشتن نسخه اول، باری بزرگ را از دوش ما برمیدارد و در مقابل، لذتی وصفناپذیر برایمان به ارمغان میآورد. داستان یکباره از آسمان در دامان ما فرود نمیآید. به گفته محمدحسن شهسواری «رماننویسی (در غالب موارد) حرکتی است بین دانایی و شهود. یعنی نه میشود تکتک جملات یک رمان را از قبل دانست و آنها را نوشت... و نه میشود هیچ چیز در مورد رمان ندانست و آن را شروع کرد.» (حرکت در مه، ص 136) برای گسترش طرح مقدماتی رمان، چند گزینه وجود دارد: . استفاده از شخصیتهای فرعی . نمایش ویژگیهای مختلف شخصیت اصلی . نمایش مضمون و ضدمضمون در ماجراهای فرعی هر سه مورد فوق، در اصل یکی هستند. زیرا شخصیتهای فرعی با هدف نمایش ویژگیهای مختلف شخصیت اصلی طراحی میشوند. همچنین، ماجراهای اصلی و فرعی داستان، در حقیقت مضمون و ضدمضمون داستان را نمایش میدهند. یادآوری: مضمون یک جمله است؛ یک جملهی مرکب؛ شامل حکم کلّی و علّت آن. مثال: به هیچ کس نمیشود اعتماد کرد (حکم کلّی) زیرا آدمها فقط به منافع خودشان فکر میکنند. (علّت) محمدحسن شهسواری: «هر چه نویسنده عمیقتر به جهان نگاه کند و مسائل آن را جانکاهتر بکاود، رمانش به لایههای زیرین روح خواننده بهتر نقب میزند. همین نگاه باعث میشود که شخصیتهای مسئلهدارتر و پرتضاد بیافریند. جذابیت شخصیت یعنی جذابیت رمان.» (حرکت در مه، ص 358) پیرو همین، شهسواری معتقد است: «مهمترین دلیل جذابیت کمِ رمانهای ایرانی، طراحی نکردن یا اساساً فکر نکردن در مورد نیاز اخلاقی و حریف است. همین دو نکته باعث میشود که قهرمان کمابیش نقشهای برای رسیدن به آرزویش نداشته باشد و حرکت داستانی صورت نگیرد.» (حرکت در مه، ص 359) نتیجه نهایی آن است که حوادث تصادفی و تحمیلی سرنوشت داستان را رقم میزند؛ مثلا شخصیت مثبت یکباره سعادتمند و رستگار میشود، یا شخصیت شرور، بدون زمینهچینی به سزای اعمال پلید خود میرسد. چرا حوادث تصادفی و تحمیلی در داستان ما سبز میشوند؟ یکی از علل آن، دلسوزی بیجا برای شخصیت اصلی است. هنرجویان نوآموز، در اثر این ذهنیت، یا شخصیت اصلی را از رویارویی با دشواریها دور نگه میدارند، یا او را فوری از بند گرفتاریها آزاد میکنند. غالبا برای نجات شخصیت، دست به دامن حوادث تصادفی و تحمیلی شوند. روی دیگر این سکه، بیزاری از شخصیت مقابل یا شخصیت شرور داستان است. در اثر این ذهنیت، هنرجویان نوآموز به شخصیت منفی بدترین ویژگی را نسبت میدهند یا در پایان، او را بدون مقدمه، سخت تنبیه و مجازات میکنند. غافل از آن که ساخت حوادث و پرداخت شخصیتها، باید پیرو مضمون (درونمایه) باشد. برای گسترش طرح رمان، در گام اول، مضمون آن را مرور میکنیم. به علاوه، سراغ شناسنامه شخصیتها میرویم؛ مخصوصا شخصیت اصلی. سپس برای این ویژگیها، ماجرا یا شخصیت فرعی متناظر میسازیم. کم و بیش هر داستان را در قالبهای روایی گوناگون میتوان روایت کرد. منظور از قالب روایی، شکلها و شگردهای روایت داستان است؛ طوری که در مقایسه با روایتِ ساده، نوآوری و اثرگذاری بیشتری داشته باشد. ناگفته نماند هر یک از قالبها، بسته به مضمون و ساختار داستان، زیبایی و گیرایی خاص خود را دارد. حوادث داستان را میتوان با نظم و ترتیب متفاوت کنار هم چید. هر یک از این چینشها کارکرد و تاثیر خاص خود را دارد. از این به بعد، ترتیب حوادث داستان را الگوی روایی مینامیم. در الگوی روایی ساده (خطی) حوادث را به ترتیب زمان وقوع روایت میکنیم. بیشتر رمانهای کلاسیک همین الگو را دارند. با گذشت زمان، الگوهای پیشرفتهتری نمایان شد؛ طوری که امروزه داستاننویسان حرفهای، در اکثر موارد، داستان را از نقطهای جذاب آغاز میکنند و در ادامه، به فراخور نیاز، با اشاره به حوادث مهم قبلی، اطلاعات گذشته را در اختیار خواننده میگذارند. در اصطلاح، حوادث را به پیشداستان منتقل میکنند. برخی از رمانها زندگی چند نسل از شخصیتها را پوشش میدهند؛ مثل رمان «صد سال تنهایی» از گابریل گارسیا مارکز. بعضی دیگر، زندگی یک شخصیت را از تولد تا مرگ، و شماری دیگر هم فقط بخشی از زندگی شخصیت (چند روز تا چند سال) را نمایش میدهند. ما قرار است فعلا نوع سوم رمان را تجربه کنیم. زیرا در نوع سوم، میتوان رمان را در حجم کمتر (حتی شاید بین 150 تا 200 صفحه) هم به سرانجام رساند. اما دو نوع اول، طولانیتر است و هنرجوی نوآموز را به دردسر میاندازد. راوی کسی یا چیزی است که داستان را تعریف میکند. در برخی از موارد، روایت داستان را میتوان به حیوانات یا اشیاء سپرد. برای مثال، در داستان کوتاه «خانه روشنان» از هوشنگ گلشیری، اشیاء موجود در خانه، ماجرا را بازگو میکنند. در رمانهای کلاسیک، راوی از همه چیز همه شخصیتها خبر داشت. غیر از گزارش گفتار و رفتار شخصیتها، درباره درستی یا نادرستی و پیامد رفتار و گفتارشان هم قضاوت میکرد؛ گویی شخصیتها نقش بر دیوار بودند. راوی نیز مثل نقّال و پردهخوان، داستان را لقمهلقمه میکرد و میجوید و در دهان خواننده میگذاشت. بعدها در گذر زمان، داستاننویسها آموختند به خواننده احترام بگذارند و به او اجازه دهند برخی از مطالب را خودش بفهمد و از این کشف لذت ببرد. بنابراین، راوی قضاوت درباره شخصیتها را کنار گذاشت. حتی از ذهنیت شخصیتها کمتر سخن گفت. در عوض به آنها فرصت داد تا رفتار و ذهنیت خود را در صحنه داستان نمایش دهند. روایت از زبان شخصیت را زاویه دید «اول شخص» مینامیم، و روایت درباره شخصیت را زاویه دید «سوم شخص» میخوانیم. در زاویه دید اول شخص، میکروفون را به خود شخصیت میدهیم و از او میخواهیم زبان باز کند و ذهنیات، دیدهها و شنیدههایش را شرح دهد. در این زاویه دید، فعلهای داستان به ضمیر «من» اشاره میکند. در زاویه دید سوم شخص، شخصیت به کار و بار خود مشغول است، و راوی درباره رفتار، گفتار و گاهی نیز درباره ذهنیات او توضیح میدهد. در این زاویه دید، فعلهای داستان به ضمیر «او» اشاره میکند. تذکر 1: زاویه دید اول شخص غالبا با این محدودیت روبرو است که شخصیت فقط از زبان خود میتواند با اطمینان سخن بگوید؛ اجازه ندارد وارد ذهن دیگران شود و از احساسات و افکار پنهان آنها خبر دهد؛ مگر این که نظر خود را با احتمال و گمان بیان کند. تذکر 2: زاویه دید سوم شخص غالبا با این محدودیت روبرو است که نمیتوان در تشریح احساسات و افکار پنهان شخصیت، زبان مخصوص او را نمایش داد. قالب روایی، الگوی روایی، راوی و زاویه دید، ارتباط تنگاتنگ با هم دارند. شاید تغییر یکی، بر بقیه تاثیر مستقیم بگذارد. عامدانه این موارد را جداجدا بیان کردیم تا هر یک را دقیق و عمیق بشناسید و درک کنید. محمدحسن شهسواری گفته است: «به محض آن که بخواهیم فرم خطی زمان را از بین ببریم و داستان را از جای دیگری شروع کنیم، باید رمان را دستهبندی موضوعی کنیم.» (حرکت در مه، ص 130) این دستهبندی موضوعی، همان فصلبندی است. صحنه صحنه واحد کوچکتر از فصل است. هر فصل از چند صحنه تشکیل میشود. صحنه وابسته به مکان است. در نتیجه، با تغییر مکان، صحنه نیز تغییر خواهد کرد. اگر فصل کوتاه باشد، غالبا فصل و صحنه یکی میشوند. محمدحسن شهسواری پیشنهاد میکند رماننویس باید حداقل هفتهای 1500 کلمه (پنج صفحه A4) بنویسد. اگر نوشتن رمان را به شرایط آرمانی موکول کنیم، شاید هیچگاه رمانمان به سرانجام نرسد؛ چون همواره گیر و گرهی، مانع پیشروی خواهد شد. تمام آموزشهای این دو ترم، به «طراحی رمان» اختصاص داشت. «نگارش رمان» عملا با نوشتن صحنه آغاز میشود. صحنه به طور عمده شامل توصیف و دیالوگ شخصیتها است که ریزهکاریهای خاص خود را دارد. این سرفصلها را در ترم بعد، تخصصی آموزش میدهیم. بنابراین، چه بهتر که از کمالطلبی بپرهیزیم و با امیدواری و اعتماد به نفس، دست به قلم شویم. در ضمن، به رمان خود به چشم تجربهای عملی برای یادگیری رماننویسی نگاه کنیم. هیچ کس ما را بابت ندانستههایمان بازخواست نخواهد کرد. نظرسنجی برای ورود به صفحه نظرسنجی کارگاه داستان (2) اینجا کلیک کنید. تذکر: با همین داشتهها و دانستههای فعلی، فصل اول رمان خود را تا دو هفته آینده بنویسید و برای ارزیابی، در قسمت تمرینهای این صفحه وارد کنید. توصیههایی برای شروع نوشتن زمانی از روز بنویسیم که پرانرژی و سرحال هستیم. حتما از تلویزیون و تلفن فاصله بگیریم. همچنین، موبایل را خاموش، و آن را از خود دور کنیم. از دیگران نیز بخواهیم ما را صدا نزنند. در یک کلام، در خلوت و با تمرکز بنویسیم. علاوه بر اینها، نسخه اول را سریع بنویسیم، و برای غلطگیری و اصلاح آن، توقف نکنیم. به هیچ عنوان، بعد از نوشتن نسخه اول، آن را به کسی نشان ندهیم. در عوض، یک یا چند روز آن را کامل کنار بگذاریم. در مرحله بازنویسی، ابتدا یک بار متن را از اول تا آخر بخوانیم. حین خواندن کمبودها را مشخص کنیم، و بعد از آن، برای اصلاح و بهبود نواقص، دست به کار شویم. تذکر ۱: برای مشاهده تمرینها، باید حتما با نام کاربری و کلمه عبور وارد شوید. تذکر ۲: برای مشاهده تمرینها، روی دکمه آبی رنگ «مرور آزمون درس» کلیک کنید. تذکر ۳: بعد از پاسخ به تمرینها، روی دکمه آبی رنگ «درس را تکمیل کن» کلیک کنید.