رماننویسی: مرحله (1) (کلیک کنید)
برای نوشتن داستان، مخصوصا رُمان، ابتدا باید ایده پیدا کنیم. به فکر اولیه داستان، اصطلاحاً ایده «جنینی» گفته میشود. به گفته استادان داستاننویسی، یکی از راههای یافتن ایده جنینی، تکمیل این جمله است: چه میشود اگر... ؟
مثال: چه میشود اگر فردی بیگناه به زندان بیفتد؟
ایده جنینی صرفاً سرِ نخِ داستان است. بنابراین، شاید به اول یا میانه و یا حتی به پایان داستان مرتبط باشد. به عبارتی، برای پرورش ایده جنینی، به حوادث قبل و بعد از آن نیز باید فکر کرد. مثال: فردی بیگناه به زندان میافتد. قبل از بازداشت، به او چه گذشته است؟ بعد از بازداشت، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (2) (کلیک کنید)
ایده اولیه داستان، با اضافه شدن گره و گرهگشایی پرورش مییابد و به «ایده روایی» بدل میشود. ایده روایی، به بیان ساده، همان خلاصه داستان در چند خط است. گرهْ نیز موانع سر راه شخصیت داستان است که میان او و خواستهاش فاصله ایجاد میکند. در طول داستان، شخصیت ناچار است برای عبور از این موانع تلاش و تقلا کند. نتیجه این تلاش را گرهگشایی مینامیم.
مثال: فردی بیگناه به زندان میافتد. یقین دارد که بیگناه است؛ اما نمیداند مجرم اصلی چه کسی است. به آب و آتش میزند که بیگناهی خود را ثابت کند؛ اما هر بار به در بسته میخورد؛ غافل از آن که مجرم اصلی است که راه او را سد میکند. سرانجام در اثر حادثهای، از واقعیت ماجرا مطلع میشود، و در نهایت بیگناهی خود را ثابت میکند.
در این ایده روایی، شخصیت داستان، همان فرد بیگناه است. گرفتاری او، زندانی شدن است. گره اساسی داستان، مجرم اصلی و اقدامات اوست. گرهگشایی یا سرانجام داستان نیز تبرئه شدن فرد بیگناه است.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (3) (کلیک کنید)
در این مرحله باید ایده روایی (خلاصه چند خطی داستان) را با افزودن جزئیات، پرورش و گسترش دهیم تا طرح و چارچوب مقدماتی داستان، استوار شود. یکی از روشهای کارساز برای پرورش ایده روایی، طراحی پرسش است:
شخصیت اصلی کیست؟ نام و نشان و ویژگیهای او چیست؟ خواسته یا گرفتاریاش چیست؟ داستان کجا رخ میدهد؟ داستان در چه زمانهای رخ میدهد؟ بازه زمانی داستان، از شروع تا پایان آن، چه قدر است؟ ژانر داستان چیست؟ (عاشقانه؟ پلیسی؟ علمی-تخیلی؟ ماجرایی؟ وحشت؟ و...)
برای یافتن پاسخ این پرسشها، باید به تخیل خود میدان دهیم و به اولین جواب قانع نشویم. سر فرصت، چند مورد از گزینههای متفاوت را بیازماییم و در نهایت بهترینِ آنها را انتخاب کنیم. پس از یافتن پاسخها، باید با به ایده روایی (خلاصه چند خطی داستان) مراجعه کنیم و آن را گسترش دهیم. مثلا هر جملهی آن را به یک یا چند پاراگراف تبدیل کنیم.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (4) (کلیک کنید)
داستان از نظر منطقی باید قرص و محکم باشد؛ در غیر این صورت، باورپذیری و جذابیت آن از بین میرود. اصطلاحا منطق داستان را «پِیرَنگ» مینامند. برای تقویت منطق داستان، باید داستان را از نظر چرایی و چگونگی، بازبینی و بازسازی کنیم. به عبارتی تا حد ممکن، در مقابل هر حادثه داستان یا تصمیم و رفتار شخصیتها، «چرا» و «چگونه» بگذاریم. به این طریق، هم کمبودهای داستان مشخص میشود، هم گزینههای متفاوت و متنوع، برای پرورش آن، در اختیارمان قرار میگیرد.
مثال: ماشین فردی را دزدیدهاند؛ اما او در عوض گزارش به پلیس، خود به جستجوی ماشین میرود.
در مقام داستاننویس، باید برای این رفتار شخصیت دلیل ارائه کنیم. به عبارتی، از خود بپرسیم: چرا این شخصیت، سرقت ماشین خود را به پلیس گزارش نمیدهد؟ اگر از کنار این نکته سرسری بگذریم، چه بسا خواننده در حین مطالعه، از خود این سوال را بکند. اگر برای آن جواب پذیرفتنی نیابد، محتمل است که ما را در ساخت و پرداخت منطق داستان، ناتوان ارزیابی کند.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (5) (کلیک کنید)
در این مرحله، باید با انتخاب شخصیتهای مهم و محوری داستان، شناسنامه آنها را دقیق و با جزئیات طراحی کنیم. شخصیتهای مهم و محوری داستان، در اکثر موارد اینها هستند: شخصیت اصلی، رفقا و رقبای او. شناسنامه شخصیتها نیز معمولا شامل این اطلاعات است: نام و نام خانوادگی/ جنسیت/ سن/ شغل/ تحصیلات/ طبقه اجتماعی/ ضعفها/ توانمندیها/ ویژگیهای مثبت و منفی رفتاری/ موفقیتها و شکستها/ پیشداستان (سوابق و حوادث مهم زندگی شخصیتها، پیش از شروع داستان مثل: ازدواج قبلی، سابقه زندانی شدن، ورشکستگی، مردودی در امتحانات، بیماری.)
البته ممکن است حین نوشتن داستان، مجبور شویم یا تصمیم بگیریم شناسنامه شخصیتها را بارها عوض کنیم.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (6) (کلیک کنید)
حوادث داستان باید با ویژگی شخصیتها متناسب باشد. به عبارت بهتر، باید ویژگی شخصیتها را نمایش دهد. بنابراین برای طراحی حوادث، ناچار باید به شناسنامه شخصیتها مراجعه کنیم. شخصیت علی را در نظر بگیرید که خستگی و بیحوصلگی، جزء ویژگیهای اصلی اوست. برای نمایش این ویژگی علی، میتوانیم این حادثه را طراحی کنیم که او با یکی از مسافران، سر کرایه درگیر میشود. کاملا حق با اوست؛ اما از سر بیحوصلگی از خیر چک و چانه زدن با مسافر میگذرد و حرف او را میپذیرد.
طراحی حوادث، امتیازهای متعددی دارد؛ یکی این که داستان را به جریان طبیعی زندگی نزدیک میکند. دیگر آن که مانع مداخله بیحساب و کتاب راوی در داستان میشود. در ضمن، داستان را از شعارزدگی نجات میدهد. در هر صورت، از یاد نبریم که حوادث داستان، و شناسنامه شخصیتها باید متناسب باشد؛ یعنی یا حوادث را از روی ویژگی شخصیتها بسازیم، یا بر اساس حوادث، ویژگی شخصیتها را انتخاب کنیم.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (7) (کلیک کنید)
برای نوشتن داستان باید حتما بدانیم ماجرا در کجا رخ میدهد. در کشوری مُدرن یا در دهکدهای دور از تمدن؟ در هتل یا زیر درختان زیتون؟ همچنین، باید حتما بدانیم ماجرا چه وقت و در چه موقعیتی رخ میدهد. در قرن هجدهم یا در دوره معاصر؟ تابستان یا زمستان؟ در هوای بارانی یا آفتابی؟ هر یک از موقعیتهای زمانی و مکانی، امکانات و محدودیتهای خاص خود را دارد. همین ویژگیها، قواعد بازی و قلمرو فعالیت ما را معین میکند. مثلا اگر داستان در زمان فتحعلی شاه قاجار باشد، شخصیتها نمیتوانند از موبایل و تلفن استفاده کنند. یا اگر داستان در دوره معاصر باشد، از روی اثر انگشت شخصیت، میتوان هویت او را تشخیص داد. در حالی که در زمان فتحعلی شاه، چنین امکانی وجود ندارد.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (8) (کلیک کنید)
هر داستان را در قالبهای مختلف میتوان روایت کرد؛ مثلا در قالب نامهنگاری میان شخصیتها، در قالب بازجویی متهم و بازپرس، مشاوره روانشناس و مراجع و... . برخی از این قالبها غافلگیری ایجاد میکنند، برخی تعلیق دارند و... . از سوی دیگر، حوادث داستان را نیز با چینش متفاوت میتوان روایت کرد؛ مثلا به جای آن که حادثهها را متوالی روایت کنیم، میتوانیم داستان را از میانهی آن آغاز کنیم و به فراخور نیاز، اطلاعات گذشته را با فلشبک (یادآوری گذشته) نشان دهیم.
برای مثال، روایت متوالی حوادث «سرقت از بانک» چنین است:
سه دزد مسلح به بانک حمله میکنند. چند نفر را گروگان میگیرند. در نهایت حین فرار، دو نفر از آنها کشته میشوند. یکی هم به چنگ پلیس میافتد.
در حالت دیگر، همین ماجرا را میتوان از دستگیری یکی از دزدان و بازجویی او شروع کرد.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (9) (کلیک کنید)
بخش بزرگی از جذابیت و گیرایی داستان، در گرو انتخاب راوی است. چه بهتر که قبل از نوشتن داستان، مسائل اساسی درباره راوی و زاویه دید را مشخص کنیم:
آیا راوی (قصهگو) داخل صحنه داستان است یا خارج آن؟ آیا صرفا شاهد و ناظر حوادث است یا خود در ماجرا مشارکت دارد؟ آیا فقط حوادث پیرامون شخصیتها را میبیند یا از ذهنیات آنها نیز خبر دارد؟ ذهنیات یک نفر یا همه؟ زاویه دید داستان کدام است؟ اول شخص؟ سوم شخص؟
با انتخاب زاویه دید اول شخص، گویی داریم «از زبان شخصیت» حرف میزنیم. در مقابل، با انتخاب زاویه دید سوم شخص، انگار داریم «درباره شخصیت» حرف میزنیم.
گاه میتوان روایت داستان را به دست حیوانات یا اشیاء سپرد؛ مثل داستان کوتاهِ «چشمان دکمهای من» از زندهیاد بیژن نجدی که از زبان عروسک روایت میشود. حتی میتوان از چند راوی استفاده کرد؛ مثل رمان «سنگ صبور» نوشته صادق چوبک.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (10) (کلیک کنید)
در اکثر موارد، داستان (رُمان) را نمیتوان یکباره خواند. به همین علت، باید آن را به قطعات مختلف قسمت کنیم تا خواننده با رسیدن به هر ایستگاه، فرصت استراحت داشته باشد. به قطعهقطعه کردن داستان، فصلبندی گفته میشود؛ درست مثل قسمتقسمت کردن سریالهای تلویزیونی. فصلبندی برای داستاننویس، حکم نشانیگذاری دارد. اگر پیش از نوشتن داستان، بدانیم هر فصل از داستان، حدودا کجا شروع و کجا تمام میشود، احتمال زمینگیر و سردرگم شدنمان به حداقل میرسد. نکته مهم در فصلبندی آن است که هر فصل از داستان، در عین استقلال، با فصلهای قبل و بعد باید هماهنگی داشته باشد. هر چه داستان طولانیتر شود، فصلبندی ضرورت بیشتری خواهد یافت.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (11) (کلیک کنید)
با پیمودن این ده مرحله، اکنون خوب میدانیم که داستان درباره چیست. حوادث آن در کدام زمان و مکان رخ میدهد؟ شخصیت اصلی و رقیب او کیست؟ هر فصل از کجا شروع و به کجا ختم میشود؟ و... . حالا باید با این سرنخها، دل به دریا بزنیم، به تخیل خود میدان دهیم و مشغول نوشتن شویم. با وجود این، به احتمال قوی، در میانه نوشتن، بارها مطالب جدید به ما الهام میشود. حتی شاید تصمیم بگیریم شخصیتی را به داستان اضافه یا از آن حذف کنیم. شاید به این نتیجه برسیم باید در شناسنامه شخصیتها یا برخی از حوادث داستان، دست ببریم. شاید صلاح ببینیم برخی از ویژگیهای زمان و مکان را تغییر دهیم و... . با وجود این، خوب است حتما طبق برنامهای منسجم و البته منعطف، نگارش داستان را آغاز کنیم؛ در غیر این صورت، محتمل است که «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» دست به دست هم دهند و هر بار به بهانهای ما را از نوشتن بازدارند.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)
رماننویسی: مرحله (12) (کلیک کنید)
بهتر است قبل از تکمیل نسخه اول، داستان را بازنویسی نکنیم. تا حد ممکن، نسخه اول را سریع بنویسیم. بعد از آن نیز، بدون بازنگری، داستان را مدتی کنار بگذاریم؛ مثلا سه یا چهار هفته. بعدها حین بازخوانی داستان، متوجه خواهیم شد که نسخه اول چه قدر خام است؛ مثلا گفتگوی شخصیتها ضعیف است، شخصیتپردازی ناقص است، جذابیت داستان کم است، نثر داستان سست و ناهموار است و... .
در این مرحله باید با سختکوشی به جان داستان بیفتیم و زوائد آن را بتراشیم. همچنین، غلطهای املایی و انشایی متن را شناسایی و اصلاح کنیم. واقعیت آن است که داستان، در مرحله بازنویسی، ورزیده و پرورده میشود. برای دست یافتن به کیفیت مطلوب، چه بسا لازم شود داستان را ده بار بازنویسی کنیم. در این صورت، بهتر است این کار را در فواصل زمانی مناسب انجام دهیم. یعنی پس از هر نوبت بازنویسی، مدتی داستان را به حال خود رها کنیم. فاصله گرفتن از داستان، به ما کمک میکند در مراحل بعدی بازنویسی، کاستیها را با شامه تیزتر بیابیم، و برای حذف زوائد، با قاطعیت بیشتر عمل کنیم.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)