شخصیت داستان کسی یا چیزی مثل شی یا حیوان است که حوادث داستان را رقم میزند، و آن را به جلو میبرد.
شخصیت را بر اساس نقش (میزان تاثیرگذاری) در داستان به سه دسته میتوان قسمت کرد: شخصیت اصلی، شخصیت فرعی، سیاهی لشکر.
شخصیت اصلی کسی است که حوادث حول و حوش او رخ میدهد. او است که داستان را پیش میبرد. دیگری شخصیت مقابل اوست؛ کسی که راه شخصیت اصلی را سد میکند.
شخصیت فرعی معمولا وردست شخصیت اصلی یا وردست شخصیت مقابل است. در مقایسه با شخصیت اصلی و شخصیت مقابل، معمولا حضور کمرنگتر و کماثرتری دارد.
سرانجام شخصیت سیاهی لشکر؛ کسی که بود و نبودش در روند کلی داستان تاثیر ندارد. حضور او صرفا فضای داستان را پر میکند و به آن جلوهای طبیعی میبخشد.
طبق تقسیمبندی دیگری، شخصیت را بر اساس جنس (ویژگیها) به چهار دسته کلی میتوان قسمت کرد:
قهرمان صاحب صفات ستودنی است؛ صفاتی که در جامعه، پسندیده و پذیرفته است. قهرمان به نوعی، مُنجی است. صفت بارز او فداکاری و ازخودگذشتگی است. وی به جای دیگران عمل میکند، و غالبا از حقوق خود، به نفع حقوق مردم، چشم میپوشد. بر همین اساس، مردم او را دوست دارند، و یادش را گرامی میدارند؛ مثل رابینهود.
ضدقهرمان صفات متضاد قهرمان دارد. صفت بارز او، عصیان و اعتراض است؛ اعتراض ناشی از سرخوردگی و آزردگی. او به جای دیگران عمل نمیکند. حتی شاید نتواند به جای خودش عمل کند. غالباً با خودش درگیر است. همچنین، با ارزشهای جامعه سر ستیز دارد؛ مثلا مردم را بابت منفعتطلبی یا بیعرضگیشان سرزنش میکند.
ضدقهرمان گاهی قربانی است. چه بسا برای گرفتن حق خود، حق دیگران را زیر پا بگذارد؛ مثل شخصیت حاجکاظم با بازی پرویز پرستویی، در فیلم سینمایی آژانس شیشهای.
غیرقهرمان شخصیتی است که نه قهرمان است و نه ضدقهرمان؛ یعنی هیچ یک از صفات از خودگذشتگی و عصیان را به طور غلیظ ندارد. بیشترِ شخصیتهای فرعی، و تمام شخصیتهای سیاهی لشکر در داستانها، از این جنس هستند؛ همین طور بیشترِ شخصیتهای اصلی داستانهای کودک و نوجوان. شخصیت غیرقهرمان گاهی قربانی است؛ مثل نمکی در فیلم سینمایی مسافران مهتاب.
شخصیت شرور برای دستیابی به اهداف خود، حاضر است همه چیز و همه کس را قربانی کند. به قوانین و محدودیتها مطلقا پایبند نیست. فقط به منافع خود فکر میکند. شاید از کسی زخمخورده باشد؛ شاید حتی دیوانه باشد؛ در هر صورت، آماده است تا زهر خود را به دیگران بریزد؛ مثل نامادری سفیدبرفی، یا پروفسور جیمز موریارتی که گاهی شرلوک هولمز را نیز دست به سر و انگشت به دهان میکند.
مُرشد شخصیت اصلی را پرورش میدهد و او را برای رسیدن به هدف یاری میکند؛ مثل شخصیت کشیش فاریا در رمان کنت مونتکریستو که تمام دانستههای خود را به ادموند آموزش داد.
شخصیت همراز، همراه و سنگ صبور شخصیت اصلی است و به اندازه توان، به او در مسیر رسیدن به هدف کمک میکند. گاهی نیز شاید خائن از آب درآید؛ به عبارتی مزدور شخصیت مقابل یا شخصیت شرور باشد.
مثال روشن از شخصیت همراز، حضرت هارون (ع) است که حضرت موسی (ع) را در مقابله با فرعون همراهی کرد، و در دشواریها و ناهمواریهای رسالت، یار و یاور او بود.
مُزدور معمولا از طرف شخصیت شرور یا شخصیت مقابل استخدام و اجیر میشود تا راه شخصیت اصلی را مسدود کند. گاهی شاید پشیمان شود و به نفع شخصیت اصلی رفتار کند؛ مثل شکارچی داستان سفیدبرفی که از ملکه دستور گرفته بود سفیدبرفی را بکشد و قلب او را بیاورد؛ اما سفیدبرفی را زنده گذاشت؛ در عوض، قلب آهویی را شکار کرد و به ملکه داد.
تقابل میان شخصیتهای داستان با موانع را کشمکش مینامند. در داستان، شخصیت را باید در تنگنا گذاشت؛ اما برای او شانس برنده شدن نیز قائل شد. اگر شخصیت در تنگنا قرار نگیرد، داستان از کشمکش خالی میشود. به طور کل، کشمکش به دو دسته درونی و بیرونی تقسیم میشود.
در این نوع کشمکش، فرد با خودش درگیر است؛ مثلا خجالت میکشد؛ عذاب وجدان دارد؛ مردد یا پشیمان است. افسوس میخورد. مثل شخصیت اصلی داستان کوتاه «داشآکل» که نگران بود مرجان او را نپسندد. کشمکش درونی، گاهی نیز جنبه جسمانی دارد؛ مثلا شخصیت دنداندرد دارد، یا بدنش میخارد، یا مدام سرفه میکند.
در این نوع کشمکش، دو شخصیت حقیقی بر سر مسئلهای بگو-مگو دارند؛ طوری که هر یک از طرفین، مصمم است که مچ دیگری را بخواباند؛ مثل دعوای زن و شوهر، مشاجره راننده و مسافر، مبارزه دو کشتیگیر. در فیلم سینمایی جدایی نادر از سیمین، اختلاف بین نادر و سیمین از این نوع است.
در این نوع از کشمکش، شخصیت با نماینده نهادهای اجتماعی، سیاسی و قانونی زورآزمایی میکند؛ مثل تعقیب و گریز دزد و پلیس، بگو-مگوی متهم با قاضی، درگیری فرد با حراست اداره. در فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» بحث و جدل شهاب حسینی با قاضی از این نوع است.
در این نوع کشمکش، نیروهای طبیعی شخصیت اصلی را به چالش میکشد؛ مثل سیل، زلزله، شکستن سد، ریزش کوه، طوفان، بهمن، قحطی، خشکسالی، آتشسوزی، هجوم جانوران وحشی، فوران آتشفشان، فرو رفتن در باتلاق، گم شدن در جنگل. تلاش و تقلای هاجر، زن حضرت ابراهیم (ع) در پی آب (سراب) نیز نمونهای روشن از کشمکش طبیعی است.
تکنولوژی نیز گاهی کشمکشآفرین است. تکنولوژی ساخته دست بشر است؛ اما تحت عنوان کشمکش طبیعی تعریف میشود؛ مثل ویروسهای دستساز بشر، دستکاری کدهای ژنتیکی انسانها یا حیوانات، نافرمانی روباتها، بروز اشکال در ابزارآلات یا در عملکرد قطعات کشتی، هواپیما، قطار. داستان فرانکنشتاین از مری شلی، نمونهای از این نوع کشمکش است.
کشمکش فراطبیعی غالبا در داستانهای فانتزی و علمی-تخیلی ظاهر میشود. مثل بیگانگان، موجودات فضایی، اشباح و ارواح، دیوها، شیاطین، فرشته و پری و موجودات خیالی. جنگ رستم با دیو سپید، نمونهای از این کشمکش است.
(منبع: کتاب نردبان داستان، نوشته سعید تارم، در دست نگارش)